عباس

بعد از چند ماهی از اسارت وقتی برای مصاحبه با اسرا از بغداد اومده بودند تا استفاده تبلیغاتی از اسرا برا رسانه ها کنند کسی مصاحبه نمی کرد تا این که یکی از بچه ها رفت جلو همه تعجب کردیم گزارشگر عراقی ازش پرسید

اسم ، گفت عباس

گفت اهل کجای ، گفت بندر عباس

گفت اسم پدر ت ، گفت مش عباس

گفت اسم فرمانداه ات ، گفت حاج عباس

گزارشگره بوی برد که طرف دستش انداخته و داره سر کارش میذاره

گفت کجا اسیر شدی ، گفت دشت عباس

گزارش گره محکم با لگد زد ساق پاش و گفت من مصغره کردی

گفت ،آره به حضرت عباس

بچه ها نتونستند جلو خنده اشان را بگیرند و همه بلند خندیدند گزارشگره از خجالت سرخ شد و رفت  و افسران ارودگاه شروع کردند به ضرب و شتم بچه ها